Logo do Pornhub






© Pornhub.com, 2025
RTA

Está a abandonar o Pornhub.com

CHEGA DE ANÚNCIOS.
TODA A PORNOGRAFIA PREMIUM
QUE AGUENTAR
SEJA BEM-VINDO À
MELHOR EXPERIÊNCIA PORN
. DE SEMPRE
FINALMENTE,
A EXPERIÊNCIA PORN
QUE MERECE.
Sem anúncios

Conteúdos
exclusivos
Qualidade de vídeo
AD
Cancele
a qualquer altura

A oferecer conteúdos exclusivos não disponíveis no Pornhub.com. Muito económico por apenas €9.99/mês.

Comece uma Semana Gratuita de Pornhub Premium
Voltar

Está a abandonar o Pornhub.com

Oferecimento de conteúdo exclusivo não disponível no Pornhub.com

Imagem de capa do usuário
Avatar do usuário
PersianFuk
United Kingdom
Inicie sessão ou Efectue o registo agora para publicar!
desbloqueou um novo feito: "4 year old account"
  • 0
desbloqueou um novo feito: "3 year old account"
  • 0
desbloqueou um novo feito: "2 year old account"
  • 0
se inscreveu aos usuários 4
se inscreveu aos usuários 1
se inscreveu aos usuários 4
se inscreveu aos usuários 11
Esta publicação foi afixada
escreveu uma notícia
داستان سکسی
  منو مادرم زیر کیر پدر پسر
 سلام.اسم من لیلاست.بیست و هشت سالمه..چند وقته یه مشکل خیلی بزرگ دارم که واقعا موندم باید چکار کنم…اتفاقی که برای من افتاد از جایی شروع شد که بخاطر هزینه های دانشگاه دنبال کار بودم.من با مادرم زندگی میکنم که مامانم اسمش لادن هست و ۴۶ سالشه و کارای حسابداری یه شرکت بزرگ رو انجام میداد که برای کار بهش گفتم که با رییسشون صحبت کنه.که خداروشکر احتیاج به منشی داشتن.روزی که رفتم شروع به کار کردم که بعد از یک هفته شدم منشی مدیرکل.اسم مدیرکل مون،حاج اکبر بود که‌ حدودا ۵۸ سالش بود.خلاصه تعریف کنم براتون که یه شب مامان بام صحبت کرد و فهمیدم حاج اکبر از من خواستگاری کرده…..  اونم ازدواج دایم.منم هم بخاطر مامانم هم بخاطر اوضاع مالی حاج اکبر،قبول کردم.زن حاج اکبر سرطان سینه داشت و چندسال بود فوت کرده،اکبر یه پسر داشت که تازه از خدمت اومده بود و اسمش کامران بود.اکبر منو عقد کرد و عروسی مختصر گرفتیم و منو مامانم رو برد خونه خودش.کامران با اکبر مثل دوتا دوست بودن و با ماهم خوب بود رفتار پسرش.مامانم هم اصلا روی حرف اکبر حرف نمیزد.همیشه به من میگفت شوهر و شانس خوبی گیرت اومده و حواست باشه.اکبر ۵۸ سالش بود ولی کیر بزرگی داشت و عجیب بود که‌ با این سن اینقدر پر انرژی منو میکرد.هفته دوم عروسیمون بود که‌ برنامه ویلا شمال رو ریخت و به مامانم گفت که وسایل جمع کنه که همه با هم میریم.کامران و مامان رفتن به سری خرید کردن قبل حرکت و اکبر منو خوابوند و دوبار ارضا شدیم تا مامان اینا اومدن و راه افتادیم سمت شمال.رسیدیم و مامان یه لیست داد کامران که بره خرید کنه برا یخچال و آشپزخونه.اکبر هم سونا بخار رو روشن کرد و منو صدا زد.  توی سونا پر از بخار،چشم چشم رو نمیدید.اومد بیرون و صدا زد لادن خانم،مامان اومد و گفت برید سونا خستگیتون در بره منم حوله تمیزا رو بیارم.اکبر رفت و مامان گفت وااای لیلا چکار کنم،نیام زشت نیست.گفتم چرا بابا….این امل بازیا چیه؟توی بخار چیزی معلوم نیست.یه گوشه میشینی.منو مامان رفتیم داخل.با شرت و سوتین نشستیم.صدا ماشین اومد،کامران اومده بود.سونا تقریبا ده متر بود و دو ردیف صندلی داشت.اکبر اومد داخل و مامان دست به دیوار رفت اون سر سونا و اکبر پیش من نشست.سرم رو گذاشتم روی پاش که کیرش رو درآورد داشتم ساک میزدم دیدم کامران اومد داخل،یه لحظه هول کردم که اکبر گفت کامران برو روبرو بشین.سریع پاشدم توی گوش اکبر گفتم مامانم لخته،اکبر یه چشم غره رفت بهم و گفت خجالت بکش،کامران رفت و ما صحبت می‌کردیم و مامان هم با کامران حرف میزدن و سایه شون رو میدیدم.اکبر منو برد با خودش توی حمام کنار سونا….اکبر داشت آماده میشد کون بکنه،بهش گفتم اکبرررررر،یه چیز بگم؟گفت بگو،گفتم که‌ کامران مردی شده برا خودش،اینجور کنار مامانم،ممکنه جوونی باعث شه فشار بیاد بهش و نتونه خودش رو کنترل کنه….اکبر زد زیر خنده،همونجور که از کون میکرد یهو گفت اتفاقا ثواب هم داره.برگشتم سمتش و گفتم مسخره،شوخی بدی بود.اکبر یه چشم غره رفت بهم و گفت دیگه توی این مسیله دخالت نکن.مگه بچه هستن.دلشووووره خیلی بدی گرفتم.زود کاری کردم اب اکبر بیاد و از حمام اومدیم بیرون.تا اومدیم باز توی سونا که بعد بریم رختکن،دیدم سریع مامان و کامران از کنار ما پریدن سمت حمام…. یه لحظه توی بخار حس کردم مامان سوتین نداشت،اکبر بهم گفت بذارم کوسمو بخوره که من برا مطمین شدن رفتم تا صندلی هایی که کامران و مامان نشسته بودن که از چیزی مطمین شم که برق از سرم پرید وقتی سوتین مامان رو دیدم روی صندلی،برگشتم سمت حمام که اکبر دستم رو گرفت و گفت چته،زدم به دست اکبر و گفتم کامران داره مسخره بازی در میاره….گفتم اکبررررررررر،لادن،مامانمه هااااا.اکبر دست برد سمت بینی اش و گفت هیسسسسسس.در رو باز کرد و داشتیم گوش میدادیم،اکبر هم بغلم کرده بود  یهوووووو،وااااااااای خاک بر سرم…..جلو اکبر اب شدم از خجالت وقتی صدا مامان رو شنیدم داشت میگفت……کامرااااان،مگه قرار نبود فقط سوتین در بیاری،الان بابات میادا،یا لیلا میاد زشته باهم اومدیم حمام…..کامران فقط صدا بوسه و خوردنش میومد،اکبر داشت میخندید،مامان هم هی میگفت بخدا شرتم رو در نمیارم…برا یک دقیقه اینا رو شنیدیم ازمامانم
  • 5
Sobre
Sexo:
Nenhum
Última sessão:
3 anos atrás
País:
"United Kingdom"
Vistas de perfil:
3 255
Vídeos vistos:
2
© Pornhub.com, 2025
RTA
Logo do Pornhub

Este site é destinado apenas a usuários com mais de 18 anos.